We are going to Winnipeg

اطلاعاتی پیرامون مهاجرت به کانادا بصورت پذیرش استانی ( منیتوبا-وینیپگ)

We are going to Winnipeg

اطلاعاتی پیرامون مهاجرت به کانادا بصورت پذیرش استانی ( منیتوبا-وینیپگ)

ماراتون مدیکال 1

 بعد از دریافت نامه مدیکال دنبال فرصت میگشتیم تا بریم تهران برای آزمایشها.

با توجه به اینکه همسر بنده کارمند بانک هستند و به سختی میتونند مرخصی بگیرند ولی خوشبختانه هفته پیش یک ماموریت کاری برای ایشون پیش اومد و ما هم یک تیر و دونشون زدیم و  سه نفری ( به همراه شایان) رفتیم تهران و روز چهارشنبه تهران بودیم  . چون همسرم تا ساعت 3 بعد از ظهر نمیتونست از محل کارش خارج بشه تصمیم گرفتم از فرصت صبح استفاده کنم و برای گرفتن سرفصل دروس دوره کارشناسی و همچنین مهر و موم کردن ریز نمرات خودم و خانومم  که سال گذشته ترجمه کرده بودم  به سازمان مرکزی دانشگاه آزاد( واقع در خیابان پاسداران - نیستان نهم ) مراجعه کنم. تصمیم گرفتن همانا و گرفتار شدن تا ساعت 4 بعد از ظهر همان! 

 

داستان از اونجا شروع شد که بعد از کلی گشتن دنبال اداره امور بین الملل ( پاسداران - بوستان هفتم )  و پیدا کردن متصدی مربوطه متوجه شدم که کار به این سادگی ها هم که فکر میکردم نیست.  

اول اینکه اونها ریز نمرات تنها رو تو پاکت  مهر و موم نمیگذاشتند و حتما باید سرفصل دروس هم همراهش باشه. 

 دوم اینکه ریز نمرات باید ترجمه شده و ممهور به مهر وزارت امور خارجه باشه که مال من این مهر رو نداشت چون ظاهرا این مهر فقط برای پذیرش دانشگاه های خارج از کشور نیازه ولی برای کارهای مهاجرت نیاز نیست و من هم سال گذشته از دارالترجمه نخواستم که روی ترجمه ها مهر وزارت خارجه بخوره . 

سوم اینکه سرفصل دروس رو باید بدی ترجمه کنن و ایضا ممهور به مهر وزارت خارجه. 

چهارم اینکه بعد از همه این بدبختی ها! اهکککی! پاکت رو که نمیدن دست خودت ببری ! باید آدرس اون موسسه ای که میخواهی مدارک رو بفرستی براش بدی بهشون و اونها خودشون میفرستند. 

خلاصه آه از نهاد من بلند شد . کاری رو که فکر میکردم توی 5 دقیقه انجام میشه باید توی 5 هفته انجام بگیره.  به هر حال تصمیم گرفتم حالا که تا اینجا اومدم بخشی از کار رو انجام بدم .  

این بود که رفتم دنبال سرفصل دروس دوره کارشناسی خودم و خانومم. 

 بعد از کلی مکافات و تحمل کردن فیس و افاده های خانم متصدی و پیدا کردن سی دی خام  و پرینت گرفتن 350 صفحه سرفصل دروس و کپی برابر اصل کردن اونها ( این یکیش دیگه خیلی حرص درار بود، 350 صفحه رو خودم مهر زدم! ) و تهیه نامه معرفی به دادگستری جهت ترجمه  راه افتادم سمت دارالترجمه . 

اونجا هم متوجه شدم که نسخه های ریز نمرات ترجمه شده خودم که فقط نیاز به مهر وزارت خارجه داشت باید دوباره ترجمه بشه چون مهر دادگستری عوض شده و مهر قدیمی رو قبول نمیکنند( به حق چیز های نشنیده ! کسی نیست بگه آخه وقتی دادگستری یه چیزی رو تایید کرد دیگه تایید کرده! حالا چون مهرش عوض شده نمیاد بگه من هرچی رو قبلا تایید کردم دیگه قبول ندارم  چون الان مهرم عوض شده!) این هم یه کلک برای گرفتن حق الترجمه اضافه! 

به هرحال کاریش نمیشد کرد و باید پول رو  اخ میکردم! دو هفته دیگه هم ترجمه ها آماده میشه دوباره باید برم تهران ببرم تحویل سازمان مرکزی بدم. 

 

یه نیگاه به ساعت کردم!!! ای وای ساعت 3 شده بود . من هم طبق وقت قبلی با مطب دکتر شریف باید بین 2 تا 5 خودم رو میرسوندم اونجا . خانومم هم ساعت3 قرار بود اونجا باشه.  

  

خوشبختانه ماشین خواهرم دستم بود و سریع رفتم خونه دنبال شایان و با هم رفتیم مطب . تازه داستان مدیکال ما از اینجا شروع میشه !

 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
پیام دوشنبه 3 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:57 ق.ظ http://manitoba.blogfa.com

امیرجان جدا" خسته نباشی
دیگه چیزی باقی نمونده تحمل کن تا برسی به نتیجه کار
همین تلاش شما باعث شد که من مصمم تر بشم.
برو به امید خدا منم پشت سرتم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد