We are going to Winnipeg

اطلاعاتی پیرامون مهاجرت به کانادا بصورت پذیرش استانی ( منیتوبا-وینیپگ)

We are going to Winnipeg

اطلاعاتی پیرامون مهاجرت به کانادا بصورت پذیرش استانی ( منیتوبا-وینیپگ)

ماراتن مدیکال 2

ساعت 4 بعداز ظهر نفس نفس زنان رسیدیم مطب دکتر شریف . خانمم زودتر از ما رسیده بود و مشغول گپ زدن با منشی دکتر بود . خلاصه بعد از کلی رفت و آمد برای کپی گرفتن و ... معاینه شدیم و خوشبختانه مشکلی نبود . موند عکس رادیولوژی از قفسه سینه خودم و خانم و آزمایش خون و ادرار . به دکتر گفتم که ساعت 9 شب پرواز داریم به اهواز .ایشون هم همکاری کردند و با رادیولوژی تماس گرفتند تا ما رو زودتر رد کنند .حدود سه ربع ساعت هم تو رادیولوژی معطل شدیم و کار انجام شد .بعد با سرعت هرچه تمام تر به بیمارستان پارس در بلوار کشاورز برای انجام آزمایشات رفتیم . اونجا هم خوشبختانه با توصیه آقای دکتر کارمون رو سریع انجام دادیم . قرار شد خود دکتر که در بخش اطفال همون بیمارستان هم کار میکنه جواب آزمایشات ما رو بگیره . خدا خیرش بده خیلی با ما همکاری کرد. پیرمرد دوست داشتنیی بود . 

نکته جالب این بود که ما کلی با شایان صحبت کردیم و قول و قرار و رشوه!!! بهش دادیم تا برای نمونه گیری خون جیغ و داد و گریه راه نندازه .وقتی روی صندلی نمونه گیری نشست و متصدی مربوطه میخواست نمونه بگیره متوجه شد از شایان آزمایش خون نخواستند. شایان به محض متوجه شدن این موضوع از خوشحالی چنان هورایی کشید که همه به خنده افتادند. 

بعد از آزمایشها پریدیم تو ماشین و راه افتادیم به سمت خونه تا وسایل رو برداریم و بریم فرودگاه .ساعت 8 بود و ما باید نهایتا تا نیم ساعت بعد خودمون رو میرسوندیم فرودگاه که خیلی بعید بود با اون ترافیک حتی تا نیم ساعت دیگه برسیم خونه چه برسه به فرودگاه  . توی راه با اطلاعات پرواز فرودگاه تماس گرفتیم و ( این بار خوشبختانه ) پرواز تاخیر داشت و ساعت 12 می پرید! نفس راحتی کشیدیم و تا خونه بدون استرس رفتیم . پروازمون هم نه 12 که  1و نیم شب پرید و 3 صبح خسته وکوفته رسیدیم اهواز .  

من پنج شنبه ها سر کار نمیرم ولی بنده خدا خانومم باید ساعت 7 صبح تو شعبه میبود !  

 

این هم از مدیکال  !

 

حالا دوباره انتظار.......

ماراتون مدیکال 1

 بعد از دریافت نامه مدیکال دنبال فرصت میگشتیم تا بریم تهران برای آزمایشها.

با توجه به اینکه همسر بنده کارمند بانک هستند و به سختی میتونند مرخصی بگیرند ولی خوشبختانه هفته پیش یک ماموریت کاری برای ایشون پیش اومد و ما هم یک تیر و دونشون زدیم و  سه نفری ( به همراه شایان) رفتیم تهران و روز چهارشنبه تهران بودیم  . چون همسرم تا ساعت 3 بعد از ظهر نمیتونست از محل کارش خارج بشه تصمیم گرفتم از فرصت صبح استفاده کنم و برای گرفتن سرفصل دروس دوره کارشناسی و همچنین مهر و موم کردن ریز نمرات خودم و خانومم  که سال گذشته ترجمه کرده بودم  به سازمان مرکزی دانشگاه آزاد( واقع در خیابان پاسداران - نیستان نهم ) مراجعه کنم. تصمیم گرفتن همانا و گرفتار شدن تا ساعت 4 بعد از ظهر همان! 

 

داستان از اونجا شروع شد که بعد از کلی گشتن دنبال اداره امور بین الملل ( پاسداران - بوستان هفتم )  و پیدا کردن متصدی مربوطه متوجه شدم که کار به این سادگی ها هم که فکر میکردم نیست.  

اول اینکه اونها ریز نمرات تنها رو تو پاکت  مهر و موم نمیگذاشتند و حتما باید سرفصل دروس هم همراهش باشه. 

 دوم اینکه ریز نمرات باید ترجمه شده و ممهور به مهر وزارت امور خارجه باشه که مال من این مهر رو نداشت چون ظاهرا این مهر فقط برای پذیرش دانشگاه های خارج از کشور نیازه ولی برای کارهای مهاجرت نیاز نیست و من هم سال گذشته از دارالترجمه نخواستم که روی ترجمه ها مهر وزارت خارجه بخوره . 

سوم اینکه سرفصل دروس رو باید بدی ترجمه کنن و ایضا ممهور به مهر وزارت خارجه. 

چهارم اینکه بعد از همه این بدبختی ها! اهکککی! پاکت رو که نمیدن دست خودت ببری ! باید آدرس اون موسسه ای که میخواهی مدارک رو بفرستی براش بدی بهشون و اونها خودشون میفرستند. 

خلاصه آه از نهاد من بلند شد . کاری رو که فکر میکردم توی 5 دقیقه انجام میشه باید توی 5 هفته انجام بگیره.  به هر حال تصمیم گرفتم حالا که تا اینجا اومدم بخشی از کار رو انجام بدم .  

این بود که رفتم دنبال سرفصل دروس دوره کارشناسی خودم و خانومم. 

 بعد از کلی مکافات و تحمل کردن فیس و افاده های خانم متصدی و پیدا کردن سی دی خام  و پرینت گرفتن 350 صفحه سرفصل دروس و کپی برابر اصل کردن اونها ( این یکیش دیگه خیلی حرص درار بود، 350 صفحه رو خودم مهر زدم! ) و تهیه نامه معرفی به دادگستری جهت ترجمه  راه افتادم سمت دارالترجمه . 

اونجا هم متوجه شدم که نسخه های ریز نمرات ترجمه شده خودم که فقط نیاز به مهر وزارت خارجه داشت باید دوباره ترجمه بشه چون مهر دادگستری عوض شده و مهر قدیمی رو قبول نمیکنند( به حق چیز های نشنیده ! کسی نیست بگه آخه وقتی دادگستری یه چیزی رو تایید کرد دیگه تایید کرده! حالا چون مهرش عوض شده نمیاد بگه من هرچی رو قبلا تایید کردم دیگه قبول ندارم  چون الان مهرم عوض شده!) این هم یه کلک برای گرفتن حق الترجمه اضافه! 

به هرحال کاریش نمیشد کرد و باید پول رو  اخ میکردم! دو هفته دیگه هم ترجمه ها آماده میشه دوباره باید برم تهران ببرم تحویل سازمان مرکزی بدم. 

 

یه نیگاه به ساعت کردم!!! ای وای ساعت 3 شده بود . من هم طبق وقت قبلی با مطب دکتر شریف باید بین 2 تا 5 خودم رو میرسوندم اونجا . خانومم هم ساعت3 قرار بود اونجا باشه.  

  

خوشبختانه ماشین خواهرم دستم بود و سریع رفتم خونه دنبال شایان و با هم رفتیم مطب . تازه داستان مدیکال ما از اینجا شروع میشه !